آیلاآیلا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

آیلا خانم

یادگاری

از اونجای که 1000ماشالا خانم شدی ست لباسای NB ت رو که دیگه خیلی وقته لازمش نداری باید بردارم(همه لباسات که واست کوچیک میشه رو برمی دارم  وقتی ایشالا بزرگ شدی کلی باهاشون ذوق کنیی ا از اینا استفاده نکردی      اینا رو از چند روز بعد از 1 ماهگیت  تا دو هفته پیش تنت می کردم ولی نازنینم ماشالا اینا هم واست کوچیک شدن همه رو شستم برداشتم ...
26 بهمن 1392

دومین سوغاتی

دومین سوغاتی رو بهاره جون وقتی14 روز از تولدت می گذشت واست از مشهد آورد خواستم بدونم میشه تنت کنم.......یعنی هنوز اندازت میشه الهی فدات شم داری با لبای خشکلت صداهای اون جوری در میاری 1000 تا اما مجال نمی دی که مگه خوشمزس....ولی این روزا همه چیز رو امتحان می کنه(رو تختی , فرش,بازو بابا جون, متکات و....) بده به من آقاجون شما به کار خودت مشغول باش.....لباسو خیس کردی مامان   اولین سوغاتی ,پارسال خاله مهتاب از کیش وشمال واست آورده بود بعد که قرار شد ازش استفاده کنی عکسشو واست می ذارم مرسی خاله جونی....مرسی بهاره جون ...
26 بهمن 1392

بالاخره بابا ما رو خرید برد

نزدیک 1 هفته اس....هر شب برنامه ریزی می کنیم خرید بریم ولی نمیشه البته دو ماه , می خوام واست لباس بیرون بگیرم ولی هر چی  گشتم لباسی که خوشم بیاد رو , پیدا نکردم تا اینکه دیشب  بعد از کلی گشتن ....داشتیم نا امید به سمت ماشین می رفتیم که چشمم به یه مغازه خورد و اینا رو واست خریدیم این هم واسه پاییز اگه رفتیم کرمانشاه مامان جون فعلا از لباسای دخترونه خوشم نمیاد, اسپرت واست خریدیم حالا ایشالا بعد خودت انتخاب می کنی ...
26 بهمن 1392

قصه حموم آی لی جون

نازنینم اولین حمومت رو  در 1392.3.2 حول حوش ساعت11.30 بود که مانی و خاله ویدا زحمت شو کشیدن دیگه تا روز دهم تولد به اصرار مانی حمومت ندادیم............روز 10 هم مانی و من (البته تنها بعنوان دستیار) با هم حموم دادیم که توی حموم نافت افتاد و دیگه از دستش خلاص شدی از اون به بعد به توصیه خاله مهتاب ..........هر روز صبح (تا قبل از 40 روزگیت) حموم می رفتی......... {اما از 15 روزگیت به بعد تا همین امروز ..........مامان تنها حمومت میده} البته همه جز خاله مهتاب .......می گفتن هر روز حموم رفتن بچه رو لاغر می کنه ...و,یه عده می گفتن 10 روز به 10 روز حموم ببر.....یه عده هم می گفتن یک روز در میون.... ا ما من تصمیم گرفتم تا قبل از ...
26 بهمن 1392

یه کار جدید در اولین روز از 4 ماهگی

الهی دورت بگردم قربونت برم نازنین مخمرون مامان جون ظهر که میز نهار رو آماده می کردم ........بابا جون گفت ایلا دماغش میخاره؟؟؟؟؟؟؟ یه شکلک جالب در میاره......... خودم که اومدم دیدم ...دوس داشتم قورتت بدم مامان جون از ظهر به بعد ......از چیزی خوشت بیاد یا سرحال باشی این کار رو انجام می دی من با بطری دلستر سرو صدا می کردم که خوشت بیاد............تا بتونیم این کارت رو به کمک بابا جونی ثبت کنیم ...
26 بهمن 1392

حس وصف نشدنی

مامان جان از جمعه که 1392.6.29 بود شما یاد گرفتی وقتی به به می خوری با دستای نازنینت به صورت من چنگ بزنی.... آیلا عزیزم خیلی حس خوبیه که خودت صورتم رو لمس می کنی....اصلا قابل وصف نیست   اگه اجازه بدی یه عکس از اون روزی که دست نازت رو به صورتم زدی بگیرم بالاخره آروم شدی   ...
26 بهمن 1392

ای بابای شیطون

ببین مامان این بابای شما چطور سرگرمت می کنه؟!!!! تازه هر وقتم که می بوستت صورتت نقطه نقطه قرمز میشه ولی خودت دوس داری بابای بلاها سرت بیاره .......آخه تنهای خیلی ناراحت میشی و دل دماغ بازی با عروسکاتو نداری   ...
26 بهمن 1392

رقص

مامان جون گفتم کمی رقص کردی یاد بگیری ولی تو بیشتر دوس داری که .... اخم نکن... من واست نی نای نای می خونم توبرقص نه مامانم دیگه نزدیک دهنت نبر فقط جوراباتو تکون تکونشون بده نخیر شما کار خودتو می کنی ........انگار نه انگار من چی میگم گفتم مثل من نشی بلد نباشی میل خودته خانمی ...
26 بهمن 1392

قاشق واسه وقتی که خانم شی

آی لی جون با این جمله" از ماه 4 به بعد بچه توانی داره که اشیا را با دست نگه داره.....مادران بهتر است برای تقویت لامسه بچه ها  اشیا گوناگونی رو در دسترسشون قرار بدن" من هم قاشقت رو امتحان کردم اولش خوب بود ولی.... آره مادر جون می تونستی دسته قاشق رو تو دستت جابجا کنی.....یه لحظه که ته قاشق دستت بود... قاشق رو تا نزدیک گلوت وارد دهانت کرده بودی.......حالت اوغ بهت دست داد من یه کوچولو دست پاچه شدم.... وقاشقت رو فعلا حذف کردم تا بعد بوس ...
26 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیلا خانم می باشد